برای جمهوری خواهان، تحقیقات درباره کلارنس توماس و دوستی او با هارلن کرو، میلیاردر تگزاسی، تنها بهانه ای برای حمله به مشروعیت دیوان عالی است.
سناتور لیندسی گراهام از کارولینای جنوبی هفته گذشته در جلسه استماع کمیته قضایی سنا درباره اصلاحات اخلاقی دیوان عالی گفت: «این حمله به قاضی توماس بسیار فراتر از اخلاق است. این در مورد تلاش برای مشروعیتزدایی از دادگاه محافظهکاری است که از طریق فرآیند سنتی منصوب شده است.»
وی ادامه داد: «این یک تلاش نامناسب از سوی چپ دموکرات برای از بین بردن مشروعیت دادگاه رابرتز است. “این مردم را در معرض خطر قرار می دهد. این امنیت شخصی آنها را به خطر می اندازد.”
سناتور چاک گراسلی از آیووا، دموکراتها و “متحدان آنها در رسانههای لیبرال” را به راه اندازی “جنگ صلیبی برای تهدید به جمع کردن و لکه دار کردن دادگاهها” متهم کرد. و سناتور مایک لی از یوتا سؤالات در مورد رفتار توماس را “حملات” توصیف کرد که “حاکمیت قانون را تضعیف می کند، امنیت قضات و خانواده های آنها را به خطر می اندازد و خسارات غیرقابل محاسبه ای را به کشور ما وارد می کند.”
به نوبه خود، به نظر نمی رسد دموکرات ها مشتاق حمله یا تضعیف مشروعیت دیوان عالی باشند. تنها تعداد انگشت شماری از دموکراتها در مجلس نمایندگان خواستار استعفای قاضی توماس پس از گزارشهایی مبنی بر پذیرش سفرها و هدایای مجلل از سوی کرو شدند و دموکراتهای سنا نیز مراقب این موضوع بودند. هیچ تلاشی برای احضار قاضی توماس یا قاضی ارشد جان رابرتز – که ماه گذشته مودبانه طی نامه ای از او خواسته شد تا در مقابل کمیته قضایی سنا حاضر شود – صورت نگرفته است – و هیچ نشانه ای وجود ندارد که دموکرات ها رای لازم برای تصویب چیزی شبیه به یک دادگاه عالی معنادار را دارند. قانون اخلاق
بیشتر از این، دموکرات ها هنوز صحبت گویی برای دیوان عالی احترام زیادی قائل هستند. آنها به قضاوتهای آن تعلل میکنند و آنقدر به آن اعتماد میکنند که فکر میکنند میتواند با کمی تحریک به مسائل اخلاقی خودش رسیدگی کند. هدف از پرسشها و تحقیقات آنها مشروعیتزدایی از دادگاه نیست، بلکه تقویت مشروعیت دادگاه است – برای محافظت از جایگاه آن در دنیایی که اکثر آمریکاییها دید ضعیفی نسبت به اکثر نهادهای آمریکایی دارند.
به عبارت دیگر جمهوری خواهان اشتباه می کنند. دموکرات ها قصد تضعیف دادگاه عالی را ندارند.
اما آنها باید باشند.
مشکل دیوان عالی این نیست که اعضای آن در رسوایی های اخلاقی گرفتار شده اند (هر چند که هستند). اینطور نیست که توسط شبکهای از آپاراتچیکهای محافظهکار و میلیاردرهای راستگرا دستگیر شده باشد (اگرچه اینطور بوده است).
خیر، مشکل دیوان عالی این است که این شعبه قدرتمند و غیر پاسخگو از حکومت است که نقش سنتی آن حمایت از حقوق مالکیت و امتیازات ممتازان بیش از هر دغدغه دیگری بوده است. و در آن موارد نادر که دادگاه دارد برای منافع مردم عادی آمریکا – برای کارگران، برای سیاهپوستان آمریکایی، برای اقلیتهای جنسی – یا تغییر تصمیمات قبلی (مانند براون علیه هیئت آموزش لغو Plessy علیه فرگوسن) یا آزادی کنگره برای اجرای قانون اساسی بوده است. همانطور که نوشته شده است.
برای چپ مرکز سیاست آمریکا، دیوان عالی در طول تاریخ طولانی خود، بیش از آنکه کمک کند، مانع بوده است. و تا جایی که لیبرال ها شروع به اعتماد به دادگاه به عنوان یک نهاد کردند، به این دلیل است که آنها مرتکب اشتباهی شدند و احکام استثنایی دادگاه تحت رهبری قاضی ارشد ارل وارن را با هنجار اشتباه گرفتند. دیوان عالی، به عنوان محقق حقوقی، لوکاس ای. پاو جونیور. مشاهده کرده است، “بخشی از یک رژیم حاکم است که تلاش خود را برای اجرای سیاست های رژیم انجام می دهد.” اگر دادگاه در دهه های اول پس از جنگ جهانی دوم لیبرال – یا حداقل دوستدار لیبرالیسم – به نظر می رسید، به دلیل هژمونی لیبرالیسم نیو دیل بر سیاست آمریکا بود، نه به دلیل کیفیت ذاتی خود دیوان عالی.
در حال حاضر هیچ حزب یا جنبش ایدئولوژیکی بر سیاست آمریکا هژمونی ایجاد نکرده است، اما دادگاه عالی کنونی نماینده ائتلافی است که خود را در قوه قضائیه فرو کرده است به این امید که بتواند نظم سیاسی را با فیات قضایی تغییر دهد، حتی اگر در دادگاه شکست بخورد. جعبه رای.
تا کنون، همه نشانه هایی وجود دارد که این کار موثر است. به این دلیل که بدون گسترش دادگاه یا سایر اصلاحات جدی در ساختار دادگاه – و عدم وجود شرایط پیشبینی نشده مانند مرگ نامناسب – جمهوریخواهان می تواند انتظار برگزاری داشته باشد بر اساس مقاله اخیر در مورد ترکیب احتمالی حزبی دادگاه در قرن آینده، اکثریت در دیوان عالی تا سال 2065 وجود دارد.
به عبارت دیگر، به جز پیروزی های انتخاباتی مانند فرانکلین روزولت، تنها گزینه ای که دموکرات ها برای مهار دادگاه به عنوان ابزاری از ارتجاعی ترین نیروهای جامعه ما دارند، تلاش برای تغییر اندازه و ساختار آن است. اولین گام ضروری برای این اصلاحات و اصلاحات دیگر، تضعیف مشروعیت دادگاه، براندازی آن از پایه و حذف بخشی از رمز و راز آن است.
و اگر نتیجه نهایی دادگاهی باشد که بسیار ضعیفتر از آنچه در تاریخ اخیر بوده است – دادگاهی که نمیتواند ادعای کنترل کامل بر معنای قانون اساسی داشته باشد – پس این جای تمجید است. دادگاه عالی مستبد است، دوستی بی ثبات برای عدالت. بهتر است در نهایت آن را تا حد امکان از تصمیماتی که زندگی ما را شکل می دهد حذف کنیم، نه اینکه آن را با نقشی رهبری در امور ما مردم واگذار کنیم.