یادداشت های معمولی، توسط کریستینا شارپ
این حرکتی بود که همانطور که کریستینا شارپ می گوید به «خود خفه کردن» تبدیل شد. او دانشجوی کارشناسی ارشد در زبان انگلیسی بود که ظهور کرد. شروع میکرد به صحبت کردن و سپس شستهای هر دو دستش را به حنجرهاش فشار میداد در حالی که بقیه انگشتهایش پشت گردنش میچرخند – حرکتی آنقدر غیرارادی که حتی در هوشیاری او ثبت نشد تا اینکه کسی از او پرسید چرا انجام آن
او در “یادداشت های معمولی” می نویسد: “من حتی قبل از اینکه از گلویم خارج شوند، کلمات را خفه می کردم.” او پس از مجموعهای از حوادث با چهرههای برجسته دانشگاهی (یک «ساختشکنیساز معروف»، یک «آمریکاییشناس مشهور»، یک «پژوهشگر ادبی روانکاوانه مشهور فمینیست بریتانیا»)، که فهرستهای خواندنی کاملاً سفیدپوست به وضوح نشان میداد که آنها این رفلکس را ایجاد کرد. نیازی به گوش دادن به آنچه مردم سیاه پوست، از جمله شارپ، اکنون استاد مطالعات سیاه پوست در دانشگاه یورک در تورنتو، میگفتند، نداشت. شارپ به یاد میآورد: «ماهها توجه هشیارانه به محل قرارگیری دستهایم طول کشید تا این ژست کاملاً لغو شود. هوشیاری لازم بود زیرا وقایع تسریع کننده متوقف نشدند. «چنین چیزهایی خیلی زیاد اتفاق می افتد که نمی توان آن را بازگو کرد. من در هجوم مداوم این اتفاقات زندگی می کنم.»
این یادداشتی است که به یادداشت 196 پایان می دهد، یکی از 248 یادداشت شماره گذاری شده در «یادداشت های معمولی». همچنین توجه داشته باشید (اگر می خواهید) که او بسیاری از این اتفاقات را در زمان حال توصیف می کند. کتاب قبلی شارپ، «در بیداری: در مورد سیاهی و هستی» (2016)، معانی چندگانه کلمه «بیداری» را به کار برد – دنباله آب در پشت یک کشتی. عمل هوشیار و آگاه شدن؛ احتیاط در کنار مردگان – برای انتقال این که چگونه میراث برده داری عمدی همچنان در حال موج می زند. شارپ مینویسد: «ممکن است ابزارها و شیوههای انقیاد سیاهپوستان تغییر کرده باشد، اما واقعیت و ساختار این انقیاد همچنان باقی است».
«در پی» اتفاقاً در نوامبر 2016 منتشر شد، تقریباً در همان زمانی که طیفی از لیبرالیسم از خود راضی در حال بازگشت انتخاباتی خود بود. هشت سال رئیس جمهور سیاه پوست به این معنا نیست که برتری سفیدپوستان مرده است. در آن کتاب و در کتاب جدیدش، شارپ، که در وین، ایالت پنسیلوانیا بزرگ شده است، باراک اوباما را بهعنوان فردی به تصویر میکشد که نه تنها سیاهپوستان آمریکایی را ناامید کرد، بلکه مدام به آنها خیانت کرد و به مصالحه و سیاستهای قابل احترام چسبیده بود – نوید امید و تغییر در حالی که در نهایت تسلیم نظم حاکم می شود.
شارپ در «یادداشتهای معمولی» مراسم تشییع جنازه کشیش را مثال میزند. کلمنتا پینکنی، یکی از 9 سیاهپوست که در سال 2015 توسط یک مرد مسلح سفیدپوست در کلیسای اسقفی امانوئل آفریقایی متدیست در چارلستون، SC به قتل رسیدند. اوباما روی صحنه رفت و “همان اجرای یک نت را ارائه داد که همیشه در مورد سیاهپوستان انجام می دهد. مردم،” او می نویسد. “این نت است که رنج سیاه را به عشق و رستگاری می پیوندد.”
بنابراین هر کتاب جدید یادداشتهای متعددی را بهعنوان پاسخی ارائه میکند، خاطرات و مشاهدات، مصنوعات و آثار هنری را جمعآوری میکند، تداوم نژادپرستی و بیرحمی را ردیابی میکند و در عین حال انواع زندگی سیاهپوستان را کاوش میکند. نت دوم به شخصیت هی من در «معشوق» تونی موریسون اشاره دارد که ندای «هییی! و “هووو!” یک مراسم صبحگاهی وحشتناک را قطع کنید: تجاوز روزانه به مردان سیاه پوست باند زنجیره ای توسط گارد سفید. شارپ می نویسد که تماس های هی من نمی تواند به خشونت پایان دهد، “اما آنها جو را تغییر می دهند.” آنها به یک لحن، صدایی تبدیل می شوند که به مردان نوعی ارتباط غیر از زندانی شدنشان می دهد: “با آن نت نگه داشته می شوند.”
وقفههای مهربانانه، مهربانیهای دقیق، لحظههای توجه: در کتاب شارپ، صمیمیت و لطافت چیزی را ارائه میدهد که شبیه امید است، اگرچه شاید کلمه دقیقتر مهلت باشد. چنین لحظاتی بین مردم اتفاق میافتد – شاید به همین دلیل است که مؤسسات بزرگ، در گفتارشان، معمولاً علامت خود را از دست میدهند. او رفتن به موزهها را توصیف میکند، جایی که به نظر میرسد هر درسی که میخواهند در اختیارشان بگذارند، برای کسانی که میخواهند باور کنند که گذشته را میتوان به زیبایی محاصره کرد، و برای مشتریان سفیدپوستی که از این موقعیت استفاده میکنند تا بار گناه خود را رها کنند، گم شده است. یک رویارویی به خصوص ناخوشایند در یادبود ملی صلح و عدالت در مونتگومری، آلا رخ می دهد. شارپ در میان سنگهای یکپارچه از فولاد کورتن ایستاده است، بناهای یادبود قربانیان لینچ که مانند تابوت در قبرستان گذاشته شدهاند، زمانی که زنی سفیدپوست به سمت او میآید و گریه میکند و «در مورد همه اینها» عذرخواهی میکند.
شارپ به خانواده خود فکر می کرد، نگران بود که مبادا نام کسی را که می شناخت روی یکی از بناهای تاریخی حک شده ببیند. ناگهان این غریبه توجه او را خواست. این یک وقفه رحمانه نبود. این یک نفوذ بی دقت بود او می نویسد: «هر بنای یادبود و موزه ای برای قساوت از قبل حاوی شکست خود است.
«یادداشتهای معمولی» از فرم خود استفاده کامل میکند، و در تکه تکه شدن راهی برای پیشنهاد و تفصیل پیدا میکند، و بین ظلم و مراقبت، غم و شادی به عقب و جلو میرود. یک روایت یک قوس را فرض میکرد، و یک قوس نوعی پیشرفت بزرگ را در تضاد با جهانبینی شارپ فرض میکرد. او در چندین نقطه از کار فرانک بی. ویلدرسون سوم نقل قول می کند که «آفروپیسمیسم» او هرگونه امکانی را برای «روایت رستگاری اجتماعی، سیاسی یا ملی» رد می کند.
در عین حال، او به دنبال باز کردن فضایی برای آیندههای مختلف، علیرغم غیبت گذشته است. او الهامبخش متنهایی از دیون برند (“لحظههای تابناک معمولی”) و سعیدیا هارتمن (“میتوانم زندگی کنم؟”) مییابد. یادداشتهای شارپ در مورد مادرش فوقالعاده تکاندهنده است، زیرا او به یاد میآورد که چگونه مادرش شارپ و خواهر و برادرش را برای چای یکشنبه جمع میکرد، جایی که آنها با هم آواز میخواندند و میخواندند، «احساس موفقیت و عشق میکردند». کتاب با مجموعهای از تصاویر، از جمله چندین عکس از یک آسمان در حال تغییر به پایان میرسد که به نظر میرسد بخشی از تمرینی است که شارپ آن را “beautyeveryday” مینامد – او میگوید تلاش او برای “تلاش و اصرار زیبایی به ذهن من و جهان”. “
او می نویسد: «بخشی از کار برتری سفید و ضد سیاهی این است که ما را در همان گفتگوها غرق کنند. اگر نیرویی را به عنوان کل شدن تصور کنید، حتی یک تکه اصطکاک ناهموار می تواند به مقاومت تبدیل شود. نقد او به قدری رادیکال است که منطقی است برای پاسخ هایی که او در نهایت ارائه می دهد کیفیتی کاملا غیرسیاسی وجود داشته باشد. او در کتاب، در دوستی، در شعر، در هنر مقداری آرامش و شناخت می یابد. همانطور که او در پایان “در بیداری” می گوید: “اینجا فاجعه و احتمال وجود دارد.”
یادداشت های معمولی | نوشته کریستینا شارپ | مصور | 379 ص. | Farrar، Straus & Giroux | 35 دلار